معرفی وبلاگ
حدود ساعت ۷ و ۳۶ دقیقه بعدازظهر 25 شهریور ماه سال 1357 (ساعت ۱۵ و ۳۵ دقیقه و ۵۶ ثانیه به وقت گرینویچ) (روز ۱۶ سپتامبر ۱۹۷۸) استان خراسان به وسیله‌ی یکی از بزرگترین زلزله‌های قرن اخیر ایران به لرزه درآمد و شهرزیبا و تاریخی طبس با سابقه‌ی بیش از ۱۰۰۰ سال قدمت بکلی ویران و ۳۰ آبادای خراب و به ۱۰۰ آبادی دیگر خسارت وارد شد. خسارتهای عمده‌ی این زلزله در شعاع ۳۰ کیلومتری طبس بود و در تهران به فاصله‌ی مستقیم ۵۴۰ کیلومتر و در مشهد به فاصله‌ی مستقیم ۳۸۰ کیلومتر احساس شد. تلفات علیرغم جو هیجان زده‌ی آن زمان رقمی حدود ۲۰۰۰۰ کشته را نشان می داد ولی آمار رسمی در مهر ۵۷ از طرف مرکز آمار ایران ۶۳۶۳ نفر اعلام شد که ۳۶۶۲ نفر در طبس و ۲۷۰۱ نفر در آبادیهای اطراف آن بود -------------------------------------------------
دسته
دوستان تبياني
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 204746
تعداد نوشته ها : 82
تعداد نظرات : 14

استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار سایت



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


سرزمین اریایی


Pichak go Up
Rss
طراح قالب
۲۵ شهريور ۱۳۵۷ ـ زلزله مرگبار طبس و نقش آن در انقلاب






۲۵ شهريور ۱۳۵۷ در جنوب خراسان به مركزيت طبس زمين لرزه اي به شدت هفت و هفت دهم در مقياس ريشتر روي داد كه تلفات تقريبي آن را ۲۵ هزار تن گزارش كرده اند. اين زمين لرزه در جريان انقلاب ايران روي داد و مخالفان سلطنت از ضعف دستگاههاي امداد و نارسايي هاي مربوط براي انتقاد از دولت بهره برداري كردند. درست به همان گونه كه زلزله ماناگوآ انقلاب نيكاراگونه را شدت بخشيد، زلزله طبس هم زبان انتقاد از دولت تهران را باز كرد كه ديگر بسته نشد.
دسته ها : زلزله طبس
شنبه 1390/9/5 15:44
بنام خدا

موضوع انشا:
تابستان را چگونه گذرانديد ؟

تابستان سال 57 من كلاس چهارم دبستان را در بيرجند تمام كرده بودم بعد از تعطيل شدن مدرسه حدودا" تير ماه بود كه براي گذراندن تعطيلات به طبس رفتيم. آن سالها بدليل شغل پدرم ، در بيرجند زندگي ميكرديم و هر ساله تقريبا" اغلب تعطيلات را مخصوصا" عيد نوروز و تابستان را به همراه خانواده به طبس مي رفتيم ودر منزل خودمان واقع در ميدان شاه آن زمان ايام را سپري ميكرديم . شمال ما باغ گلشن طبس و درياي ما هم استخر آب روستاهاي اطراف بود. .برادرم و خواهرم دوران دبيرستان خود را در طبس ميگذراندند تا مادر بزرگ تنها نباشد . تابستان 57 خيلي قشنگ آغاز شد شايد زيبايي اش براي من اين بود كه وقتي به طبس رسيديم پدرم به خاطر موفقيت در امتحانات برايم دوچرخه خريده بودند ، يادش بخير آقاي ضرابي يك كلام دوچرخه را با 320 تومان به پدرم فروخت ، مغازه ايشان دقيقا" كنار ساختمان مخابرات قبل از زلزله و ديوار به ديوار خانه ما بود ، و به عبارتي پشت مغازه هاي مسگر ها. هي .. يادش بخير كه چه صفايي داشت ، صبح زود صداي چكش مسگر ها بلند ميشد و تا غروب ادامه داشت ، مخصوصا" تابستانها كه بچه مدرسه ايها هركدام قلم و چكشي بدست مي گرفتند تا هم مشغول باشند و هم با حكاكي در سيني هاي مسين يادي از خود بجاي گذاشته باشند .
شبهاي باغ گلشن واقعا" زيبا بود ، اصلا آدم باور نمي كرد كه در كوير است ،... بگذريم روزها مي گذشت و مي گذشت و ما بايد با نزديك شدن مدارس دوباره به بيرجند برمي گشتم ، روز 20 شهريور پدرم از بيرجند به طبس آمدند تا باتفاق به بيرجند برگرديم ، چند روزي بيشتر تا اول مهر باقي نمانده بود گفتتند سري به اقوام بزنيم و كم كم آماده برگشتن شويم ، حدودا" صبح روز 24 شهريور بود كه براي خداحافظي از اقوام ساكن در اطرف طبس، از شهر خارج شديم ، غافل از اينكه بايد با طبسي هاي و فاميل ساكن در طبس خداحافظي كنيم ، مخصوصا" دختر عمه ام كه آن روز اصرار داشت با ما همسفر شود ، ولي نشد ، هاي هاي گريه ميكرد كه دايي جان من هم مي خواهم با شما بيايم . هيچ نمي دانستيم ديگر هيچوقت او را و حتي چهره معصومش را نخواهيم ديديد .... مادرش ميگفت فردا، دايي بر ميگردند و قرار است به امام زاده برويم ( امام زاده حسين بن موسي الكاظم) . به هر حال فرداي آن روز با اصرار مادرم به طبس برنگشتيم، روز 25 شهريور قرار بود شام را در روستا و در نزد عموي مادرم باشيم كه با اصرار ايشان حدود ساعت 5 غروب بود كه به منزل ايشان رفتيم. هوا واقعا" گرم بود و از هر روز شايد گرمتر بود بر خلاف ساير روزها كه اغلب طوفاني بود آن روز اصلا" طوفاني در كار نبود و روي همين اصل فرشي در ايوان پهن كرديم ومشغول صحبت بوديم دقايقي از ساعت 7 گذاشته بود ، آن وقتها در روستاها برق نبود و سر شب بايد چراغهاي توري را پر نفت مي كردند كه تا آخر شب كه شب نشيني طول ميكشيد (به قول طبسي ها چراغاني) چراغ توري ، تاب آورد ، چراغ توري را تازه آماده كردند و آويزان بر زنجير بلندي كه به همين منظور از سقف بلند ايوان آويزان شده بود. هوا رفته رفته تاريك مي شد ، در طبس ، چه در روستا ها و چه در شهر اغلب مردم معمولا چند تا مرغ و خروس و مرغابي و بو قلمون داشتند ، منازل اغلب بزرگ با حياطهاي بزرگ و حوض آبي هم در وسط حياط بود كه در آن ماهي نگهداري مي شد.ما بچه ها در حياط بازي ميكرديم ناگهان فكر كردم چيزي در آب حوض افتاد ، و به سمت درياچه رفتيم ماهي ها به سطح آب آمده بودند و هراسان بودند همزمان صداي بوقلمون ها پيشي گرفته بود و در پي آن ساير ماكيان همصدا شده بودند و بال بال ميزدند و بي تابي مي كردند. ، تقريبا" در چند لحظه ظاهرا" اين صدا از تمام روستا بگوش ميرسيد ، خفاشها به طرز عجيبي از اين طرف به آن طرف و از آن طرف به اين طرف در پرواز بودند ، البته همه اين اتفاقات شايد يك تا دو دقيقه شايد هم كمتر طول كشيد ، خيلي دقت نداشتيم ، ولي آنقدر موضوع غير عادي بود كه توجه همه جلب شده بود. ناگهان يكي از بستگان كه تجربه تلخ زلزله فردوس را به خاطر داشت فريا زد چراغ توري دارد تكان ميخورد ممكن است زلزله باشد ، دقيقا" خاطرم هست هنوز هيچ كس هيچ عكس العمل خاصي را نشان نداد ه بود كه صداي كوبيد ه اي ( مثل جسم سنگيني كه از پشت بام مي افتد ) فضا را پر كرد و زمين به شدت شروع به تكان خوردن كرد ، چراغي كه آويزان بود ابتدا حالت پاندولي داشت و لي در يك لحظه حا لت تقريبا" چرخشي بخود گرفته بود ، زلزله فرا رسيد تقريبا" رو طاقچه ها واقعا" چيزي نماند و آنجه بر آن نهاده بوديم بر زمين افتاد. سبوهاي آب كه بر ديوارها تكيه داده شده بود افتاد و شكست ، ايوانها ترك برداشت ولي هنوز از طبس خبري نبود ، حدود ساعت 9 بود كه يكي از اقوام كه جان سالم از زلزله طبس بدر برده بود ، سراسيمه وارد شد ...و فرياد زد .. طبس...طبس........ و شروع كرد به فرياد و ناله و در جايش نشست... كه ... همه مردند.... همه رفتند... طبس خراب شد..... راستش در آن لحظه فقط گريه و ناله ....بود ... پدرم فورا" جوانها را جمع كردند و گفتند سريعا" هرچه بيل و كلنگ و چراغ قوه داريد با خودتان بر داريد .تا برويم . يادم هست چندين دبه 20 ليتري هم آب برداشتيم و تقريبا" وانت پراز نيروي كمكي به راه افتايم هرچه به طبس نزديكتر مي شديم موضوع را بيشتر حس مي كرديم..پسلرزه ها ي زلزله كاملا" واضح بود چندين بار ماشين از جاده منحرف شد .... من خودم كه حتي پسلرزه هاي 2 سال بعد زلزله طبس را شاهد بودم و در منطقه قاينات ( زلزله زيركوه 1378) هم حضور داشتم .. چنان پسلرزه هاي را نديدم ... مثل آدمي كه تب لرز دارد ،واقعا" زمين ميلرزيد ..... 40 يا 50 دقيقه طول كشيد كه به طبس رسيدم، شهر در غبار و تاريكي بود ... فرياد و فغان همه جا را پر كرده بود.......البته هنوز ديوارهايي بر جا بود كه بعدا" و در اثر پس لزره ها خراب شد... خيابان باغ گلشن تقريبا" مسدود بود ، هيچ جايي قابل شناسايي نبود ، يبشتر از روي درختها و آب انبارها مي شد حدود آدرس را پيدا كرد. آب انبارها آگر چه آسيب ديده بود ولي پا برجا مانده بود ..... منزلمان كه ادرس كاملا سر راستي داشت و دور ميدان مركزي شهر بود را با زحمت پيدا كرديم .... صداي ناله اجازه نمي داد از كجا شروع كنيم ..... دقايقي بعد از كند و كاو پيكر مادر بزرگم را يافتيم ، خدايش رحمت كند ...لحظات سختي بود .... تا صبح كند و كاو ادامه داشت مرده و زنده ...از زير خروارها خاك بيرون كشيده ميشدند......زمين حرارت داشت شب طوفاني شده بود و ماه گرفتگي بر شدت تاريكي و غربت افزوده بود...... دوست داشتيم به هر ناله اي پاسخ بدهيم ولي واقعا" امكان ناپذير بود.... ديوارهاي گلين و پهن بر سر هر جنبنده اي فرود آمده بود در اولين لحظات او را به ديار ابدي فرستاد و آنان كه فرياد داشتند يا آنان بودند كه در سردابها ( زيرزمين) بودند و يا آنان بودند كه در مسيرهاي رفت و آمد تقريبا" آوار كمتري را تحمل مي كردند .....صبح نزديك مي شد و با طلوع فجر خرابي طبس نمايانتر مي شد......نزديك صبح بود كه پس از تلاش فراوان پيكر ديگر بستگان هم تقريبا بدست آمد ، اغلب جنازه ها فقط از روي لباس شناخنه مي شدند و گرنه قابل شناسايي نبودند......شايد اولين گروههايي كه به امام زاده رسيديم ما بوديم ..... تا مكاني را براي دفن اجساد بيابيم ....زمين طبس كه قبلا" با بيل دستي قابل حفر بود ، آن روز با كلنگ كنده نمي شد ، گويي خاك غربال شده را غلطك كوبي نموده بودند...... به همين دليل اغلب جنازه ها در گورستانهاي جمعي دفن شد كه به ماشين هاي سنگين حفر شده بود . ...... باد سرد صبحگاهي كوير، بوي مرگ طبس را به چهار سوي عالم برد و روز بعد راديو با اعلام خبر زلزله طبس، مردمي را روانه طبس نمود تا به فر ياد آسيب ديدگان برسند..... اگرچه افرادي حتي تا روزهاي بعد از زلزله از مرگ نجات يافتند ولي تقريبا" بسياري از ساكنان طبس در اولين دقايق جان باختند ...... و چه راست مي گفت عمه ام كه فردا قرار است همه با هم به امام زاده برويم .....روحشان شاد و يادشان گرامي باد

....اگرچه از آن صبح ساليان سال ميگذرد ... امام زاده بازسازي شد و شهر عوض شد ولي چهره به خاك خفته طبس در آن روز براي بازماندگان

 

زلزله فراموش نشدني است... طبس را اگر هزاران بار زيباتر از قبل بسازند بازهم براي طبسيها ،آن طبس نمي شود

دسته ها : زلزله طبس
پنج شنبه 1390/9/3 8:43
X