معرفی وبلاگ
حدود ساعت ۷ و ۳۶ دقیقه بعدازظهر 25 شهریور ماه سال 1357 (ساعت ۱۵ و ۳۵ دقیقه و ۵۶ ثانیه به وقت گرینویچ) (روز ۱۶ سپتامبر ۱۹۷۸) استان خراسان به وسیله‌ی یکی از بزرگترین زلزله‌های قرن اخیر ایران به لرزه درآمد و شهرزیبا و تاریخی طبس با سابقه‌ی بیش از ۱۰۰۰ سال قدمت بکلی ویران و ۳۰ آبادای خراب و به ۱۰۰ آبادی دیگر خسارت وارد شد. خسارتهای عمده‌ی این زلزله در شعاع ۳۰ کیلومتری طبس بود و در تهران به فاصله‌ی مستقیم ۵۴۰ کیلومتر و در مشهد به فاصله‌ی مستقیم ۳۸۰ کیلومتر احساس شد. تلفات علیرغم جو هیجان زده‌ی آن زمان رقمی حدود ۲۰۰۰۰ کشته را نشان می داد ولی آمار رسمی در مهر ۵۷ از طرف مرکز آمار ایران ۶۳۶۳ نفر اعلام شد که ۳۶۶۲ نفر در طبس و ۲۷۰۱ نفر در آبادیهای اطراف آن بود -------------------------------------------------
دسته
دوستان تبياني
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 204886
تعداد نوشته ها : 82
تعداد نظرات : 14

استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار سایت



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


سرزمین اریایی


Pichak go Up
Rss
طراح قالب
شهيد محمد منتظر قائم و معماي طبس
 
 
 
پس از فرار آمريكايي ها از ايران، كاخ سفيد اعلاميه اي به اين شرح پخش كرد:«آمريكا در عملياتي در صحراي طبس جهت آزادي جان گروگان هاي اسير در ايران با شكست روبه رو شد و اسناد سري و مهمي در درون هلي كوپترها به جاي مانده است».
 
 
     
 
 
 
 
   
 
 

 
 
 
 
 
     
 
   
 
پس از فرار آمريكايي ها از ايران، كاخ سفيد اعلاميه اي به اين شرح پخش كرد:«آمريكا در عملياتي در صحراي طبس جهت آزادي جان گروگان هاي اسير در ايران با شكست روبه رو شد و اسناد سري و مهمي در درون هلي كوپترها به جاي مانده است». پس از اينكه مدت زمان كوتاهي از پخش اين اعلاميه از جانب كاخ سفيد سپري شد، به دستور مستقيم بني صدر، كه در آن زمان سمت فرماندهي كل قوا را داشت، هلي كوپترهاي به جا مانده از عمليات آمريكايي ها بمباران شد و اسناد سري و مهم باقي مانده در آتش سوختند و محمد منتظر قايم ـ فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يزد ـ كه در منطقه از هلي كوپترها محافظت مي كرد، به شهادت رسيد. شهادت اين سردار شجاع موجب شد كه افكار عمومي جامعه به سوي طبس جلب شود : چيزي كه بني صدر از آن وحشت داشت و در مصاحبه خود سعي مي كرد موضوع را كم اهميت جلوه دهد
محمد منتظر قائم در سال ۱۳۲۷ هجري شمسي در يك خانواده ي مذهبي و كم بضاعت در شهر فردوس به دنيا آمد. پس از پايان سوم دبستان به يزد نزد اقوام پدري خود رفت و در آنجا به ادامه ي تحصيل پرداخت. همزمان با قيام ۱۵ خرداد، محمد همراه پدر، در صف مبارزه با طاغوت درآمد و به تكثير و پخش اعلاميه هاي امام خميني پرداخت. او با خلوص خاصي، عكس امام را به شيفتگان مي رساند و با همكلاسي هايش، بي پروا عليه رژيم شاه بحث مي كرد.
محمد بعد از پايان دبيرستان به خدمت سربازي رفت و پس از پايان خدمت در شركت برق توانير مشغول به كار شد و همزمان با هدف برانداختن نظام شاهنشاهي و استقرار حكومت اسلامي با تشكيل گروهي به مبارزه پرداخت. در سال ۱۳۵۱ هـ . ش، اعضاي گروه شناسايي و محمد نيز دستگير و زنداني شدند و محمد تحت شكنجه هاي وحشيانه ي مأموران ساواك قرار گرفت؛ اما جانانه در مقابل شكنجه ها مقاومت مي كرد و شكنجه گران را به ستوه آورد. سرانجام پس از ۱۵ ماه تحمل شكنجه و زندان، در حالي كه هيچ اعترافي نكرده بود به ناچار او را آزاد نمودند.
پس از آزادي از زندان همچنان به مبارزه ادامه مي دهد و به همكاري با سازمان مجاهدين خلق (منافقين) كه آن زمان وجهه ي خوبي در ميان مردم داشت، پرداخت؛ اما بعد از انحراف و تغيير ايدئولوژي سازمان، رابطه ي خود را با آن قطع كرد؛ ولي همچنان به مبارزه عليه رژيم شاه ادامه مي داد. محمد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، خود را وقف انقلاب نمود و به عنوان نخستين فرمانده سپاه پاسداران استان يزد انتخاب شد و مسئول بنيانگذاري و تشكيل سپاه يزد و تصفيه ي كميته گرديد. او سپاه را گسترش داد و با قاطعيت با ضد انقلاب به مبارزه برخاست.
● مشكل بزرگ آقاي رئيس جمهور
تلفن محرمانه ي رياست جمهوري در كاخ سفيد به صدا در آمد. منشي مخصوص رئيس گوشي را برداشت و با اضطراب به اتاق رئيس جمهور وصل كرد. مكالمه ي فرد ناشناس ۲۰ دقيقه طول كشيد؛ پس از پايان مكالمه، رئيس جمهور به سرعت از منشي خواست تا يادداشتي كه در پاكت قرار داده شده را به ستاد كل بفرستد.
پس از فرار آمريكايي ها از ايران، كاخ سفيد اعلاميه اي به اين شرح پخش كرد:
«آمريكا در عملياتي در صحراي طبس جهت آزادي جان گروگان هاي اسير در ايران با شكست روبه رو شد و اسناد سري و مهمي در درون هلي كوپترها به جاي مانده است».
پس از اينكه مدت زمان كوتاهي از پخش اين اعلاميه از جانب كاخ سفيد سپري شد، به دستور مستقيم بني صدر، كه در آن زمان سمت فرماندهي كل قوا را داشت، هلي كوپترهاي به جا مانده از عمليات آمريكايي ها بمباران شد و اسناد سري و مهم باقي مانده در آتش سوختند و محمد منتظر قايم ـ فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يزد ـ كه در منطقه از هلي كوپترها محافظت مي كرد، به شهادت رسيد.
● شهادت محمد منتظر قائم به روايت همرزمان:
ظهر جمعه پنجم ارديبهشت از ستاد مركزي سپاه تهران ، با برادر شهيد محمد منتظري قائم در يزد تماس مي گيرند كه خبر رسيده چند فروند هليكوپتر آمريكايي مردم را در كوير به گلوله مي بندد و يك آمريكايي زخمي شده هم ، در بيمارستان يزد است . بلافاصله در بيمارستانها تحقيق مي شود و قسمت دوم خبر تكذيب مي گردد ولي بعد از ساعتي از دفتر آيت الله صدوقي با سپاه تماس مي گيرند كه ، اينجا يك راننده تانكر است و ادعا دارد تانكر نفتش را آمريكاييها در جاده طبس آتش زده اند . در پي اين گزارشات ، محمد تصميم مي گيرد كه هر چه سريعتر به منطقه بروند و از نزديك با حادثه برخورد نمايند.
آخرين دستخط شهيد نشان مي دهد كه وضع منطقه را حساس و حضور آمريكاييهاي مسلح و مهاجم را بنا بر اخبار و گزارشات رسيده قطعي مي دانسته است ، يكي از برادران پاسدار يزدي اينچنين گزارش مي دهد :
« وقتي قرار شد برويم محمد گفت : اول نمازمان را بخوانيم ... ما كه نماز خوانديم و برگشتيم ، محمد هنوز در گوشه حياط سپاه مشغول نماز بود . او نماز را هميشه خوب مي خواند . اغلب ، در جمع ها ، او را به دليل تقوايش ، پيشنماز مي كردند . با اينهمه ، اين بار نمازش حال ديگري داشت . بعد از آنكه تمام شد يكي از برادرها به شوخي گفت :
" نماز جعفر طيار مي خواندي ؟ "
او با خوشحالي پاسخ داد : « به جنگ آمريكا مي رويم . شايد هم نماز آخرمان باشد »
در بين راه مثل هميشه شروع كرد به قرآن و حديث خواندن و تفسير كردن و توضيح دادن ، سوره اصحاب فيل را برايمان تشريح كرد و داستان ابرهه را ... و گفت ، آمريكا قدرت پيروزي بر ما را ندارد و به توضيح بيشتر مسائل پرداخت ، از احاديث نيز استفاده مي كرد ... محمد شهيد با آنكه يك فرمانده نظامي خوب بود ، يك معلم اخلاق و عقيده نيز بود . و با آنكه در مواقع لازم از قاطعيت و همچنين خشم و جسوري فراوان برخوردار بود اما در مواقع عادي از همه پاسداران متواضعتر و معمولي تر بود ، از اينكه به او به چشم يك فرمانده نگاه كنيم ناراحت مي شد و با اينكه او مي بايست بيشتر نقش فرماندهي ، و تصميم گيري و طرح و نقشه را داشته باشد ولي علاوه بر آن همواره خود پيشقدم بود و بويژه در مواقع خطرناك حتما خودش نخست اقدام مي كرد ، از خودنمائي بشدت پرهيز داشت ، حتي زير گزارشات يا اطلاعيه هائي كه اصولا با نام فرمانده سپاه اعلام يا ارسال مي شود ، از نوشتن نامش خودداري مي كرد ، كسي كه وارد سپاه مي شد امكان نداشت تا مدتي بفهمد او فرمانده ما هست . بيشترين كارها را خودش انجام مي داد . اغلب شبها نيز بخانه نمي رفت و حتي بجاي ما هم پست مي داد ، غذا خيلي كم و ساده مي خورد ، بيشتر روزه مي گرفت ، روز قبل از شهادتش نيز كه پنجشنبه بود ، روزه بود ...
راه طبس را با اينكه خاكي و خراب است با سرعت بسيار زياد طي كرديم . در راه از سرنشينان اتومبيلي كه از آنجا گذشته بودند ، سؤال كرديم ، گفتند آمريكائيها يك تانكر را آتش زده مسافرين يك اتوبوس را گروگان گرفته و هرچه داشته اند برده اند. «وقتي كه به چند كيلومتري منطقه ي فرود رسيديم، حدود پانزده نفر از برادران كميته ي طبس در آنجا بودند و عده اي از برادران ژاندارمري نيز در آنجا حضور داشتند كه يكي از آنها گفت: «منطقه، مين گذاري شده و يك فانتوم به طرف ما تيراندازي كرده است». صبح زود چون از فانتوم خبري نبود به منطقه رفتيم و تعداد هشت جسد در آنجا يافتيم. افسر ژاندارمري، براي اطمينان، حكم مأموريت ما را كه براي غرب كشور بود، نگاه كرد و به ما گفت: «تا فردا در اينجا نگهباني دهيد»؛
ما كه مي رفتيم يك ستوان گفت : چون فانتومها اينجا پرواز كرده اند ، مي روم بي سيم بزنم به نيروي هوائي كه بدانند نيروي خودي در منطقه هست .
عده اي از پاسداران فردوس و طبس نيز با ما تا ۱۰۰ متري هليكوپترها آمدند ولي جلوتر نيامدند ، ولي ما جلوتر رفتيم .
در اين موقع متوجه ي طوفاني كه حدود سه كيلومتر با ما فاصله داشت و معلوم بود كه به سوي ما مي آيد، شديم. در اين لحظه فانتوم مزبور در بالاي سر ما ظاهر شد، وقتي طوفان شروع شد، مأموران ژاندارمري منطقه را ترك كردند؛ ولي ما پنج نفر پاسدار يزدي و برادران كميته ي طبس باقي مانديم. طوفان رسيد و ما در ميان طوفان حركت كرديم تا اينكه به منطقه ي فرود هلي كوپترها رسيديم. دو فروند هلي كوپتر در يك طرف جاده و چهار فروند در طرف ديگر جاده قرار داشت، يكي از هلي كوپترها در حال سوختن بود و يك هواپيماي چهار موتوره نيز در كنار آن مي سوخت. ما در وسط جاده از اتومبيل پياده شديم و براي شناسايي به طرف آنها حركت كرديم...»
محمد شهيد بدقت مراقب مين گذاري يا هر نوع تله انفجاري بود به موتورها و جيپ آمريكايي رسيديم اول محمد موتورها را بررسي كرد وقتي مطمئن شد كه مواد منفجره به آن وصل نيست رفتيم و آنها را روشن كرديم و با هم كنار جاده آورديم ، همچنين جيپ را .
شهيد محمد خوشحال و خندان گفت :
« خوب اينهم ۵ هليكوپترهايي كه در كردستان از دست داديم خدا رسانده است . » و خودش به سمت يكي از هليكوپترها رفت . طوفاني كه مدتي قبل آغاز شده بود كاملا برطرف شده بود و هوا صاف بود .
«... فرمانده ما خيلي با احتياط داخل يكي از هلي كوپترها شد. پشت سر او من هم داخل هلي كوپتر شدم... يك كلاسور محتوي چند ورقه ي درجه بندي شده در آنجا پيدا كرديم و چون تخصصي در اين مورد نداشتيم آن را سر جاي خود گذاشتيم تا برادران ارتشي بيايند و آنها را مورد معاينه قرار دهند.»
«.. در داخل يكي از هلي كوپترها، يك دستگاه رادار روشن بود. فانتوم ها يك دور زدند، سپس دوباره به طرف هلي كوپترها آمدند و به وسيله ي تيربار كاليبر ۵۰، يك رگبار به طرف هلي كوپترها بستند. اين رگبار دقيقاً به طرف هلي كوپتري بسته شد كه دستگاه رادار در آن روشن بود؛ در يك لحظه آن هلي كوپتر منهدم شد. من به فرمانده مان گفتم: «برادر محمد، بيا از اينجا برويم.» گفت: «فعلاً وقت آن نرسيده، وقتي فانتوم ها دور شدند ما هم مي رويم»؛«به محض اينكه صداي فانتوم ها كم شد، ما به سرعت از هلي كوپترها دور شديم و به هر صورت كه بود، حدود ۲۰ متر دويديم و بعد روي زمين دراز كشيديم. برادر عباس سامعي كه راننده ي ما بود، به طرف من آمد و گفت: « من تير خوردم، او با سرعت به طرف جاده رفت، برادر رستگاري در حال دويدن بود كه من داد زدم تير خوردم، او در جواب گفت: «من هم زخمي شده ام.» و بعد روي زمين افتاد؛ چون از ناحيه ي پا زخمي شده بود.»
«برادر عباس سامعي نيز كه روي زمين دراز كشيده بود، بلند شد و مانند انسان هاي بي حال تلوتلو خورد و به زمين افتاد؛ من فكر كردم كه از خستگي اين طور شده است. برادر رستگاري خودش را به طرف او كشاند و در كنارش دراز كشيد. برادر منتظر قايم هم در طرف ديگر خوابيده بود. رفت و برگشت فانتوم ها همچنان ادامه داشت و دو هلي كوپتر كه در آن طرف جاده قرار داشتند؛ هيچ كدام منفجر نشدند (البته بعد از آنكه به طبس رسيديم، با كمال تعجب شنيديم كه فانتوم ها مجدداً بازگشته و يكي از آن هلي كوپترها را منهدم كرده بود[ند]). من داد زدم سوييچ ماشين كجاست؟ برادر رستگاري گفت: «عباس زخمي شده و بي هوش است.» برادر محمد منتظر قائم همچنان در آن طرف جاده دراز كشيده بود. من به طرف او رفتم، وقتي نزديك شدم، ديدم مچ دستش قطع شده و پشت سرش افتاده است. فكر كردم مواد منفجره، دستش را قطع كرده است؛ جلوتر رفتم و او را صدا زدم، ولي جوابي نداد. چشمانش باز بود و چهره ي بسيار آرامي داشت، مانند آدمي كه در خواب است. زير بدنش خون زيادي ريخته بود. ديگر دلم نيامد كه به او دست بزنم..
برادر زخمي ديگري كه همراه محمد به داخل هليكوپتر رفته است مي گويد :
« ... در هليكوپتر اشياء مختلفي پيدا كرديم . از جمله يك كلاسور كه چند ورقه درجه بندي شده و مقداري هم رمز در آن بود ... وقتي فانتومها آمدند و رفتند ، برادر شهيد و من از هليكوپترها پائين آمديم و به سرعت دور شديم اما بلافاصله فانتومها برگشتند . ما روي زمين خوابيديم و به حالت خيز درازكش پيش مي رفتيم . برادر عباس گفت : من تير خوردم . بعد بلند شد ولي تلوتلو خورد و بر زمين افتاد. فرمانده شهيد منتظر قائم هم در طرف ديگر خوابيده بود. رفت و برگشت فانتومها همچنان ادامه داشت . به طرف محمد برگشتم ، ديدم كه دست چپش قطع شده و پشت سرش افتاده است . او را صدا زدم ولي جوابي نشنيدم . چهره بسيار آرامي داشت . چشمانش تقريبا باز بود و لبانش مثل هميشه لبخند داشت ، آنقدر آرام روي كتفش بر زمين افتاده بود كه فكر كردم خواب رفته است ، اما زير بغل او پر از خون بود ، فهميدم محمد شهيد شده و به آرزويش رسيده است . ما نتوانستيم پيكر به خون خفته او را ببريم. لذا محمد همچنان بر روي ريگهاي كوير ، كه با خونش رنگين شده بود ، تا صبح با خداي خويش تنها باقي ماند و صبح هم با اينكه از كانال هاي گوناگون قول هليكوپتر و هواپيما براي آوردن جسد شهيد را به يزد بما دادند و حتي يكبار مردم طبس جمع شدند و با شكوه تمام جسد شهيد را تا فرودگاه تشييع كردند و با اينكه برادرانمان حكم براي سوار كردن شهيد و زخميها گرفته بودند ، اما بي نتيجه ماند و سرانجام نزديك غروب با آمبولانسي كه از يزد آمده بود ، شهيد و من را به يزد بردند و شهيد را فردا صبح با عظمت بي نظيري تشييع كردند ... »
● خون شهيد موجب رسوايي دوستان آمريكا
با توجه به اينكه بمباران هواپيماهاي ايراني به دستور بني صدر خائن ، موجب شهادت شهيد منتظر قائم شد ، سوالاتي در مورد علت صدور دستور بمباران غنائم باقيمانده از ارتش آمريكا مطرح شد. پاسخ اين سوالات زماني آشكار شد كه بني صدر از ايران فرار كرد .
در همان زمان آيت الله مهدوي كني ... درباره مسائلي كه در كميسيون ( شوراي انقلاب ) مطرح شد اظهار داشت : « يكي از مسائل ، مربوط به بمباران كردن هليكوپترهاي باقيمانده و شهادت فرمانده پاسداران يزد در جريان اين بمباران و بعضي حوادث ديگر كه در اين باره واقع شده ، بوده است . شوراي انقلاب ۳ نفر را مأمور بررسي اين حوادث كرد تا اين حوادث را پي گيري كنند تا ببينند ماجراي بمباران چه بوده است و چرا توجه نكردند كه فرمانده سپاه پاسداران يزد شهيد و عده اي مجروح بشوند و پاره اي حوادث ديگر كه ذكر آن مصلحت نيست . »
همچنين دانشجويان مسلمان يزدي دانشگاه تهران ، خواستار محاكمه عاملين شهادت فرمانده سپاه پاسداران يزد شدند :
« برادر مجاهد محمد منتظر قائم در ركاب بت شكن زمان امام خميني و در رابطه با حمله نظامي احمقانه امريكاي جنايتكار كه به لطف خداي تبارك و تعالي در هم شكسته شد به شهادت رسيد . ما اين شهادت پر افتخار را به پيشگاه امام امت و ملت قهرمان ايران و همچنين خانواده محترم شهيد تبريك مي گوئيم ، ولي ما شهادت برادر مجاهدمان را در رابطه با يك توطئه عليه انقلاب اسلامي ايران مي دانيم و از مقامات مسئول خصوصا شخص رئيس جمهوري (بني صدر) مي خواهيم كه چگونگي طراحي اين توطئه را كه منجر به شهادت اين برادر رزمنده شد براي ملت رشيد ايران و خانواده آن شهيد روشن نمايند ...»
نيم ساعت بيشتر از خبر راديو آمريكا مبني بر وجود اسناد در هليكوپترها نگذشته بود كه صحراي طبس به بهانه وجود مين و كماندوي خيالي بمباران ميشود. اين اقدام كاملا بر خلاف اصول نظامي و همه موازين منطقي بود. گذشته از اسناد ، هليكوپترهايي از بين رفت كه هر كدام چند ميليون دلار ارزش داشت.
رئيس جمهور بني صدر در مصاحبه تلويزيوني پنجشنبه ۲۶/۲/۵۹ خيلي عادي با اين " فاجعه " برخورد كرد و با رد وجود هرگونه توطئه ، پس از بيست روز تنها به اين جمله اكتفا كرد كه "مسأله در حال پي گيري است"! پس از بمباران هلي كوپترهاي آمريكايي ها ـ كه اسناد و مدارك مهمي مربوط به ادامه ي طرح و برنامه هاي آنها پس از انجام دادن مرحله ي اول عمليات در آنها بود ـ بني صدر علت اين اقدام را از بين بردن فرصت دوباره، براي استفاده ي آمريكايي ها از اين هلي كوپترها اعلام كرد؛ در حالي كه اگر چنين احتمالي وجود داشت، باز كردن وسايل و قطعات حساس پروازي كافي بود. كه آنها را از كار بيندازد. علاوه بر اين اضافه شدن پنج فروند از مدرن ترين هلي كوپترهاي جهان به نيروي هوايي ايران مي توانست غنيمت جنگي بسيار خوبي باشد كه با اين اقدام خائنانه ي بني صدر تحقق نيافت.
● برخي سؤالهاي كلي:
۱) نكته اساسي و مهمي كه بايد مورد توجه باشد اينست كه ارتش در حالت زمان وقوع حمله آماده باش جنگي به سر مي برده است !!
۲) در اسفند ماه ۱۳۵۸ بدليل عدم وجود پوشش هوائي در منطقه شرق كشور، استقرار دو دستگاه رادار به تصويب رسيده بود. اين اقدام تا زمان وقوع حادثه انجام نشد . با وجود آماده باش نظامي ، رادارهايي كه در آن منطقه وجود داشتهاند ، غير علمياتي اعلام شدند و خبر ورود هواپيماهاي آمريكايي يا اصلا گزارش نشد و يا به اين گزارشها ترتيب اثر ندادند .
۳) طبق امريه شماره ۲۵۶ ۱۶ ۱۴۱۲ مورخ ۳/۲/۵۹ (دو روز قبل از حمله آمريكا به طبس)معاونت عملياتي پدافند هوايي مقرر شده بود آتشبارهاي ضد هوايي۲۳ ميليمتري مستقر در تهران ، مشهد ، شيراز ، بابلسر با كليه تجهيزات لازم به مأموريت اعزام گردند . همچنين طبق گزارشات توپهاي ضد هوائي مهرآباد و پادگان منظريه نيز برداشته شد و اين توپها تا تاريخ ۶/۲/۱۳۵۹ پس از انتقال از محلهاي خود در انتظار و بيهوده در نقطه اي مي مانند و بعدا در كميسيون مورخه ۷/۲/۱۳۵۹ و سپس طي نامه شماره ۴۸ ۲/۰۳ ۴۱۲ به تاريخ ۱۰/۲/۱۳۵۹ تعداد آتشبارهاي اعزامي تقليل مي يابد و بعدا كلا دستور لغو و مسأله منتفي مي شود . يعني بدون هيچگونه استفاده يا عملكردي ، تنها در چند روز تجاوز و توطئه آمريكا ، توپهاي ضد هوائي از نقاط حساس و مورد توجه دور مي شوند!
۴) هليكوپترهاي آمريكايي در سه نوبت عصر جمعه ۵/۲/۵۹ ساعت ۵/۶ و ۵/۱۰ شب و صبح شنبه ۶/۲/۵۹ ساعت ۷ بمباران شده اند. اين عمل پس از اعلام وجود اسناد در هليكوپترها و در حاليكه در دو نوبت عصر و صبح هوا روشن بوده است و همچنين در حاليكه نخستين بمباران نيز به شهادت برادر محمد منتظر قائم منجر شده بود ، وقوع يافته است. اين بمباران بدون ترديد به نفع آمريكا تمام شد و تجهيزات نظامي پيشرفته و اسناد محرمانه را از دسترس انقلابيون خارج كرد . در برخي از اين اسناد ، نام ايرانياني كه مورد اعتماد آمريكا بودند و كماندوهاي آمريكايي در صورت نياز ميتوانستند از آنها كمك بخماهند ذكر شده بود و بنابراين اين افراد تمام تلاش خود را به كار بستند تا هويتشان فاش نشود. اما شهادت محمد منتظر قائم مردم و مسئولين را نسبت به وجود توطئه حساس نمود و موجب رسوايي توطئه گران شد

 

شنبه 1390/9/5 15:30
X