معرفی وبلاگ
حدود ساعت ۷ و ۳۶ دقیقه بعدازظهر 25 شهریور ماه سال 1357 (ساعت ۱۵ و ۳۵ دقیقه و ۵۶ ثانیه به وقت گرینویچ) (روز ۱۶ سپتامبر ۱۹۷۸) استان خراسان به وسیله‌ی یکی از بزرگترین زلزله‌های قرن اخیر ایران به لرزه درآمد و شهرزیبا و تاریخی طبس با سابقه‌ی بیش از ۱۰۰۰ سال قدمت بکلی ویران و ۳۰ آبادای خراب و به ۱۰۰ آبادی دیگر خسارت وارد شد. خسارتهای عمده‌ی این زلزله در شعاع ۳۰ کیلومتری طبس بود و در تهران به فاصله‌ی مستقیم ۵۴۰ کیلومتر و در مشهد به فاصله‌ی مستقیم ۳۸۰ کیلومتر احساس شد. تلفات علیرغم جو هیجان زده‌ی آن زمان رقمی حدود ۲۰۰۰۰ کشته را نشان می داد ولی آمار رسمی در مهر ۵۷ از طرف مرکز آمار ایران ۶۳۶۳ نفر اعلام شد که ۳۶۶۲ نفر در طبس و ۲۷۰۱ نفر در آبادیهای اطراف آن بود -------------------------------------------------
دسته
دوستان تبياني
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 204830
تعداد نوشته ها : 82
تعداد نظرات : 14

استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار سایت



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


سرزمین اریایی


Pichak go Up
Rss
طراح قالب
 
 
 

نام روستا : عباس آباد شجاع          

جمعيت : 10 نفر

خانوار : 3

جنسيت : 6 مرد و 4 زن

فاصله تا مركز بخش : 3 كيلومتر

فاصله تا مركز شهرستان : 109 كيلومتر

فاصله تا مركز دهستان : 3 كيلومتر

خانوار تحت پوشش كميته امداد: -

خانوار تحت پوشش بهزيستي : -

منبع تامين آب : قنات ـ آبدهي : 20 ليتر

دام سنگين :   26 راس دام سبك : 260 راس

سطح اراضي : 140 هكتار

شرح مختصر مهمترين مشكلات و نيازمنديهاي روستا :

افت شديد آب قنات ـ مسكن ـ راه روستائي ـ پرت آب كشاورزي .  

قابليتها و ظرفيتها ( معدن و غيره )

1-    پرورش دام سبك و سنگين 2- پرورش طيورمحلي و ماكيان 3- احداث باغ به شيوه آبياري تحت فشار . 

پنج شنبه 1390/9/10 14:35
 
 


نام روستا : يوسف آباد

جمعيت : 170 نفر

خانوار : 49

جنسيت : 61 مرد و 70 زن

فاصله تا مركز بخش: 24 كيلومتر

فاصله تا مركز شهرستان : 129 كيلومتر

فاصله تا مركز دهستان : 24 كيلومتر

خانوار تحت پوشش كميته امداد: 9

افراد تحت پوشش بهزيستي : نفر

منبع تامين آب : قنات ، آّبدهي 20 ليتر

دام سنگين : 6              دام سبك : 250

سطح اراضي : 140 هكتار

شرح مختصر مهمترين مشكلات و نيازمنديهاي روستا :

عدم مسكن مقاوم - افت شديد آب قنات– ريزش قنات- هدر رفتن آب كشاورزي- تخريب ابنيه تاريخي.

قابليتها و ظرفيتها ( معدن و غيره )

1- پرورش دام سبك و سنگين   2- قاليبافي و گليم بافي 3- پرورش طيور بومي و ماكيان 4 - احداث باغ به شيوه آبياري تحت فشار 5- وجود گياهان داروئي از قبيل آنغوزه ، زيره سياه ، آويشن. 

پيشنهادات قابل اجرا در جهت استفاده از قابليتهاي توسعه :

1.      اختصاص اعتبار كافي براي پيشكار قنات و ريزش برداري قنات ، و احداث كانال بتوني بين مزارع .

2.      احداث باغ با توجه به آب و هواي مساعد روستا 0

3.      احداث كارگاه قاليبافي .

4.   پرداخت تسهيلات قرض الحسنه كميته امداد براي پرورش دام سبك ، سنگين و طيور بومي و ماكيان با همكاري جهاد كشاورزي و منابع طبيعي .

5.      پيوند درختان بادمشك به انواع بادام ، آلو و آلوچه .

6.      تامين اعتبار براي مرمت و احياي ابنيه تاريخي .

7.      تهيه طرح هادي و اجراي آن .

8.      ايجاد BTS تلفن همراه

چهارشنبه 1390/9/9 18:40


نام روستا : كامرانيه

جمعيت : 167 نفر

خانوار : 40

جنسيت : 70 مرد و 78 زن

فاصله تا مركز بخش :6 كيلومتر

فاصله تا مركز شهرستان : 112 كيلومتر

فاصله تا مركز دهستان : 6 كيلومتر

خانوار تحت پوشش كميته امداد: 18خانوار

خانوار تحت پوشش بهزيستي : ندارد

منبع تامين آب : چاه – آّبدهي 15 ليتر

دام سنگين : 111                       دام سبك : 1000

سطح زير كشت : 160 هكتار

شرح مختصر مهمترين مشكلات و نيازمنديهاي روستا :

1-مسكن مقاوم 2- مرمت چاه كشاورزي و حفر گالري 5- انتقال دامداري از بافت روستا 7- تعمير مسجد

قابليتها و ظرفيتها ( معدن و غيره )

1- پرورش دام سبك و سنگين   2- قاليبافي و گليم بافي 3- پرورش طيور بومي و ماكيان 4 - احداث باغ به شيوه آبياري تحت فشار

پيشنهادات قابل اجرا در جهت استفاده از قابليتهاي توسعه :

1.      اختصاص اعتبار كافي براي حفر گالري .

2.      احداث باغ به شيوه آبياري تحت فشار . 

3.      تامين اعتبار جهت كانال كشي بين مزارع

4.   پرداخت تسهيلات قرض الحسنه كميته امداد براي پرورش دام سبك ، سنگين ، طيور بومي و ماكيان با همكاري جهاد كشاورزي و منابع طبيعي .

5.      احداث بناي يادمان بر مزار شهيد روستا

6.      تامين اعتبار تهيه و اجراي طرح هادي روستا

7.      كمك به احداث مسجد روستا

 
سه شنبه 1390/9/8 14:19
 
 
 

نام روستا : بژدغر     

جمعيت : 94 نفر

خانوار : 27

جنسيت : 40مرد و 54 زن

اصله تا مركز بخش : 5 كيلومتر

فاصله تا مركز شهرستان : 111 كيلومتر

فاصله تا مركز دهستان : 5 كيلومتر

خانوار تحت پوشش كميته امداد: 9

خانوار تحت پوشش بهزيستي : 1

منبع تامين آب : قنات ـ آبدهي : 15 ليتر

دام سنگين : 80 راس دام سبك : 2500 راس

سطح اراضي : 200 هكتار

شرح مختصر مهمترين مشكلات و نيازمنديهاي روستا :

 افت شديد آب قنات - عدم مسكن مقاوم –پرت آب كشاورزي- تهيه و اجراي طرح هادي روستا .

قابليتها و ظرفيتها ( معدن و غيره )

1- پرورش دام سبك و سنگين 2- قاليبافي و گليم بافي 3- پرورش طيورمحلي و ماكيان 4 - احداث باغ

پيشنهادات قابل اجرا در جهت استفاده از قابليتهاي توسعه :

1.      اختصاص اعتبار كافي براي پيشكار قنات و احداث كانال بتني بين مزارع .

2.      احداث حمام ضد كنه ثابت دام .

3.      بازسازي دبستان بعلت فرسوده بودن .

4.   پرداخت تسهيلات قرض الحسنه كميته امداد براي پرورش دام سبك و سنگين و طيور بومي وماكيان با همكاري جهاد كشاورزي و منابع طبيعي .

سه شنبه 1390/9/8 14:15
گزارش فارس از مراسم عزاداري دهه اول محرم در طبس؛
بسياري از آيين‌هاي عزاداري در طبس فراموش شده است
خبرگزاري فارس: مردم طبس با ابراز پرشورترين و پاك‌ترين احساسات خود، در ماتم سرور و سالار شهيدان و 72 از ياران با وفايش، عزاداري كرده و بر سر و سينه مي‌زنند.
به گزارش خبرگزاري فارس از طبس، مردم طبس كه شيعه اثني عشري هستند، ارادتي خاص به ائمه اطهار و به‌ويژه حضرت اباعبدالله الحسين (ع) دارند و همه ساله مراسم عزاداري آن حضرت را با جلال و شكوه خاص، از چند روز قبل از محرم آغاز مي‌كنند كه اين مراسم تا دوازدهم محرم ادامه مي‌يابد. اوج مراسم عزاداري امام حسين (ع) در طبس، در ظهر روز دهم محرم است كه مردم طبس و روستاهاي اطراف با ابراز پرشورترين و پاك‌ترين احساسات خود، در ماتم سرور و سالار شهيدان و 72 تن از ياران با وفايش، عزاداري كرده و بر سر و سينه مي‌زنند. مردم عزادار طبس كه از روزها قبل، با پوشيدن لباس سياه به استقبال عزاي سومين امام خود مي‌روند، در روز عاشورا با تزئين تابوت واره‌اي مشهور به «نخل» و بر دوش گرفتن و حمل آن، ياد شهداي كربلا را زنده نگه مي‌دارند. در شهر طبس، دو نخل، يكي در حسينيه مبارزه و ديگري در هيئت فاطمي (س) اين شهر، بعد از نماز ظهر عاشورا به ترتيب در شهر گردانده مي‌شود كه دو گروه زنجيرزن نخل‌ها را همراهي مي‌كنند. شور و نوايي كه در چند روز اول محرم در طبس برپا مي‌شود وصف ناشدني است، دل‌ها هواي معنويت كربلا مي‌كند و گاه آدم‌ها را به انسانيت خويش فرامي‌خواند، به تفكر وادار مي‌كند كه در كجاي تاريخ ايستاده‌اي؟ آنچه در اين چند روز در طبس مي‌گذرد و حال و هوايي كه در جوان‌ها ايجاد مي‌كند در اين گزارش مختصر نمي‌گنجد اما مي‌توان گفت كه امام حسين (ع) خون تازه‌اي‌ست در رگ غيرت ديني جوانان طبسي. مراسم محرم در طبس از شب 27 ذي‌الحجه با عزاداري هيئت صاحب‌الزماني (عج) اين شهر آغاز مي‌شود و از شب اول محرم، هر شب نوبت يكي از پنج هيئت شهر است كه ميزبان دسته‌هاي عزادار ساير هيئات شهر باشد. از مهم‌ترين مراسم ماه محرم در طبس، مراسم اصغر صغير در روز نهم محرم در محل هيئت حسيني (ع) اين شهر، مراسم عزاداري حضرت ابوالفضل (ع) در هشتم محرم، مراسم تعزيه‌خواني علي‌اكبر در روز نهم محرم در هيئت صاحب الزماني (عج) و مراسم نخل‌برداري و شام غريبان در روز عاشوراست كه با شور وصف‌ناپذيري برگزار مي‌شود. اما مراسم زياد ديگري نيز در گذشته و در ايام ماه محرم در طبس برگزار مي‌شده كه اكنون ديگر سال‌ها‌ست برگزار نمي‌شود و شايد كمتر كسي از جوانان و ميان‌سالان آنرا به ياد داشته باشند كه از جمله آن «چاووش‌خواني» است. آواز چاووش‌ها هميشه حزين است و صداي حزينشان، حزن محرم را به همراه مي‌آورد و يادآور نواي چاووش‌هايي است كه در گذشته سوار بر اسب مي‌شدند و گرم در كوچه و بازار نوا مي‌دادند كه: «چه كربلاست كه دل‌ها به جوش مي‌آيد، صداي ناله زينب به گوش مي‌آيد» در گذشته در شهر طبس، قبل از رسيدن ماه محرم، چاووش محرم، لباس عزا به تن كرده، سوار بر اسب شده و در كوچه و بازار به حركت در مي‌آمد و رسيدن ايام عزاي امام حسين (ع) را با اشعار حزين اعلام مي‌كرد. شايد مراسم چاووش‌خواني يادآور اعلام بشير از ورود بازماندگان كاروان كربلا و خاندان امام حسين (ع) به مدينه به دستور امام سجاد (ع) بود. آخرين چاووشي كه در طبس به چاووشي‌خواني مي‌پرداخته مرحوم ملاغلام‌حسين عزيزي بوده است. يكي ديگر از مراسم فراموش شده‌اي كه در روز نهم محرم به‌وسيله هيئت فاطمي (س) طبس برگزار مي‌شد، مراسم «حجله‌گاه» بود. بر اساس بعضي روايات، قاسم فرزند امام حسن مجتبي (ع)، جوان تازه دامادي بود كه با كاروان كربلا همراه شد و در روز عاشورا به اذن عمو، به جنگ كفار رفت و شهيد شد كه به همين دليل در ظهر روز نهم محرم، مراسمي با عنوان «حجله‌گاه قاسم» در محل هيئت فاطمي طبس برگزار مي‌شد، به‌ اين صورت كه چند مرد سياه‌پوش، خنچه‌هاي تزئين ‌شده‌اي حاوي قند، كاسه نبات، حنا، شيريني و ديگر لوازم عروسي را بر سر گذاشته و در جلوي دسته زنجيرزني حركت مي‌كردند. پشت خنچه‌ها، حجله سياه‌پوش كوچكي كه نوجواني در درون آن نشسته بود، بر دوش عزاداران حمل مي‌شد كه نمادي از حضرت قاسم (ع) بود و مردان خنچه به سر، همراه با حجله قاسم (ع) و دسته زنجيرزني وارد هيئت فاطمي (س) مي‌شدند و پس از عزاداري، نوحه، شيون و ذكر مصيبت، مجلس را ختم مي‌كردند. يكي از به ياد ماندني‌ترين ذكرهايي كه از اين مراسم در يادها مانده است، «قاسم شود داماد، عيشش مبارك باد» بود. مراسم حجله‌گاه قاسم حدود 35 سال است كه در طبس برگزار نمي‌شود. سلام دادن هم از ديگر رسوم هيئات مذهبي طبس در ايام ماه محرم بوده است. قديمي‌ترين هيئت طبس هيئت صاحب الزماني (عج)، پس از آن هيئت فاطمي (س) و سپس چهارده معصوم (ع) است كه البته تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، نام هيئت چهارده معصوم (ع) طبس، هيئت توسلي (متوسل به چهارده معصوم) بود. پس از آن هم ابوالفضلي (ع) وكوچك‌تر از همه به لحاظ قدمت، هيئت حسيني (ع) است. در گذشته چنانچه دو هيئت عزادار طبسي در كوچه يا خيابان به هم مي‌رسيدند، بايد هيئت كوچك‌تر به بزرگ‌تر سلام مي‌داد كه هيئت بزرگ‌تر نيز جواب هيئت كوچك‌تر را مي‌داد كه معمولا ذكر آنها اين دم بود: «سينه زنان حسين، جمله سلام عليك» و هيئت مقابل پاسخ مي‌دادند: «اهل عزاي حسين، جمله عليك‌السلام» كه اگر اين دو هيئت، در كوچه يا خيابان پشت سر هم قرار مي‌گرفتند و هيئت بزرگ‌تر در پشت سر بود، هيئت كوچك‌تر به احترام بزرگ‌تر راه را باز مي‌كرد تا هيئت بزرگ‌تر عبور كند و خودشان هم در پشت سر آنها حركت مي‌كردند و هنگام ورود به مجلس عزا هم اگر هيئت بزرگ‌تر از راه مي‌رسيد حق تقدم داشت و گاه اتفاق مي‌افتاد كه هيئتي اگر چه زودتر به مجلس عزا مي‌رسيد، اما به احترام بزرگ‌تر بايد ساعتي يا حتي بيشتر صبر مي‌كرد. در قديم هنگامي كه مراسم عزاداري در هيئتي تمام مي‌شد، هيئت‌هايي كه آنجا را ترك مي‌كردند با هم دم گرفته و به اصطلاح خداحافظي مي‌كردند و مي‌گفتند: «ما دعا گفتيم رفتيم از سر صدق و صفا، بعد از اين جان شما و جان شاه كربلا» و هيئت ميزبان جواب مي‌دادند: «اي عزيزان مي‌رويد همراهتان باشد خدا، بعد از اين جان شما و جان شاه كربلا» امروزه از رسم سلام دادن هيئت‌هاي طبس در ماه محرم، تنها هيئت‌ها در نخستين شبي كه به يك هيئت مي‌روند بر اهل هيئت سلام مي‌دهند و هيئت ميزبان نيز متقابلا در جلو درب هيئت تجمع كرده و جواب سلام آنها را مي‌دهند. مراسم ديگري كه در گذشته‌هاي دور در شب يازدهم ماه محرم در محل هيئت صاحب الزماني (عج) طبس برگزار مي‌شد «تنور خولي» نام داشت. بر اساس برخي روايات پس از آنكه سر امام حسين (ع) را از بدن جدا كردند، آن را به شخصي به نام خولي سپردند تا نزد يزيد ببرد. خولي در بين راه يك شب در خانه خود توقف كرد و چون همسرش از وفاداران امام حسين (ع) بود، سر آن حضرت را در تنور خانه‌اش پنهان كرد. نيمه‌هاي شب هنگامي كه همسر خولي خواست براي كاري از خانه خارج شود، متوجه شد كه نوري از تنور خانه به بيرون مي‌تراود كه وقتي به بالاي تنور رسيد و سر بريده را ديد، سؤال مي‌كند كه اي سر بريده كيستي و سؤال و جواب‌هايي با ناله بين آن دو رد و بدل مي‌شود. تمام مراسم تنور خولي در طبس، سؤال و جواب‌هايي بود كه بين زن خولي و سر امام حسين (ع) رد و بدل مي‌شد، به اين ترتيب كه در وسط هيئت صاحب الزماني (عج) طبس تنوري مي‌گذاشتند كه از آن نور به بيرون مي‌تراويد و شخصي هم در حالي كه سر بريده‌اي را در دست داشت مشغول نوحه و سؤال و جواب با اين سر بريده بود كه اولين مصراع آن اينگونه شروع مي‌شد: «اي سر خونين كيستي تو؟» و صدايي جواب مي‌داد: «اي زن خولي من حسينم» و مراسم تا پاسي از شب با ذكر مصيبت و نوحه‌خواني و عزاداري ادامه مي‌يافت.
دسته ها : محرم
دوشنبه 1390/9/7 19:38
۲۵ شهريور ۱۳۵۷ ـ زلزله مرگبار طبس و نقش آن در انقلاب






۲۵ شهريور ۱۳۵۷ در جنوب خراسان به مركزيت طبس زمين لرزه اي به شدت هفت و هفت دهم در مقياس ريشتر روي داد كه تلفات تقريبي آن را ۲۵ هزار تن گزارش كرده اند. اين زمين لرزه در جريان انقلاب ايران روي داد و مخالفان سلطنت از ضعف دستگاههاي امداد و نارسايي هاي مربوط براي انتقاد از دولت بهره برداري كردند. درست به همان گونه كه زلزله ماناگوآ انقلاب نيكاراگونه را شدت بخشيد، زلزله طبس هم زبان انتقاد از دولت تهران را باز كرد كه ديگر بسته نشد.
دسته ها : زلزله طبس
شنبه 1390/9/5 15:44
شهيد محمد منتظر قائم و معماي طبس
 
 
 
پس از فرار آمريكايي ها از ايران، كاخ سفيد اعلاميه اي به اين شرح پخش كرد:«آمريكا در عملياتي در صحراي طبس جهت آزادي جان گروگان هاي اسير در ايران با شكست روبه رو شد و اسناد سري و مهمي در درون هلي كوپترها به جاي مانده است».
 
 
     
 
 
 
 
   
 
 

 
 
 
 
 
     
 
   
 
پس از فرار آمريكايي ها از ايران، كاخ سفيد اعلاميه اي به اين شرح پخش كرد:«آمريكا در عملياتي در صحراي طبس جهت آزادي جان گروگان هاي اسير در ايران با شكست روبه رو شد و اسناد سري و مهمي در درون هلي كوپترها به جاي مانده است». پس از اينكه مدت زمان كوتاهي از پخش اين اعلاميه از جانب كاخ سفيد سپري شد، به دستور مستقيم بني صدر، كه در آن زمان سمت فرماندهي كل قوا را داشت، هلي كوپترهاي به جا مانده از عمليات آمريكايي ها بمباران شد و اسناد سري و مهم باقي مانده در آتش سوختند و محمد منتظر قايم ـ فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يزد ـ كه در منطقه از هلي كوپترها محافظت مي كرد، به شهادت رسيد. شهادت اين سردار شجاع موجب شد كه افكار عمومي جامعه به سوي طبس جلب شود : چيزي كه بني صدر از آن وحشت داشت و در مصاحبه خود سعي مي كرد موضوع را كم اهميت جلوه دهد
محمد منتظر قائم در سال ۱۳۲۷ هجري شمسي در يك خانواده ي مذهبي و كم بضاعت در شهر فردوس به دنيا آمد. پس از پايان سوم دبستان به يزد نزد اقوام پدري خود رفت و در آنجا به ادامه ي تحصيل پرداخت. همزمان با قيام ۱۵ خرداد، محمد همراه پدر، در صف مبارزه با طاغوت درآمد و به تكثير و پخش اعلاميه هاي امام خميني پرداخت. او با خلوص خاصي، عكس امام را به شيفتگان مي رساند و با همكلاسي هايش، بي پروا عليه رژيم شاه بحث مي كرد.
محمد بعد از پايان دبيرستان به خدمت سربازي رفت و پس از پايان خدمت در شركت برق توانير مشغول به كار شد و همزمان با هدف برانداختن نظام شاهنشاهي و استقرار حكومت اسلامي با تشكيل گروهي به مبارزه پرداخت. در سال ۱۳۵۱ هـ . ش، اعضاي گروه شناسايي و محمد نيز دستگير و زنداني شدند و محمد تحت شكنجه هاي وحشيانه ي مأموران ساواك قرار گرفت؛ اما جانانه در مقابل شكنجه ها مقاومت مي كرد و شكنجه گران را به ستوه آورد. سرانجام پس از ۱۵ ماه تحمل شكنجه و زندان، در حالي كه هيچ اعترافي نكرده بود به ناچار او را آزاد نمودند.
پس از آزادي از زندان همچنان به مبارزه ادامه مي دهد و به همكاري با سازمان مجاهدين خلق (منافقين) كه آن زمان وجهه ي خوبي در ميان مردم داشت، پرداخت؛ اما بعد از انحراف و تغيير ايدئولوژي سازمان، رابطه ي خود را با آن قطع كرد؛ ولي همچنان به مبارزه عليه رژيم شاه ادامه مي داد. محمد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، خود را وقف انقلاب نمود و به عنوان نخستين فرمانده سپاه پاسداران استان يزد انتخاب شد و مسئول بنيانگذاري و تشكيل سپاه يزد و تصفيه ي كميته گرديد. او سپاه را گسترش داد و با قاطعيت با ضد انقلاب به مبارزه برخاست.
● مشكل بزرگ آقاي رئيس جمهور
تلفن محرمانه ي رياست جمهوري در كاخ سفيد به صدا در آمد. منشي مخصوص رئيس گوشي را برداشت و با اضطراب به اتاق رئيس جمهور وصل كرد. مكالمه ي فرد ناشناس ۲۰ دقيقه طول كشيد؛ پس از پايان مكالمه، رئيس جمهور به سرعت از منشي خواست تا يادداشتي كه در پاكت قرار داده شده را به ستاد كل بفرستد.
پس از فرار آمريكايي ها از ايران، كاخ سفيد اعلاميه اي به اين شرح پخش كرد:
«آمريكا در عملياتي در صحراي طبس جهت آزادي جان گروگان هاي اسير در ايران با شكست روبه رو شد و اسناد سري و مهمي در درون هلي كوپترها به جاي مانده است».
پس از اينكه مدت زمان كوتاهي از پخش اين اعلاميه از جانب كاخ سفيد سپري شد، به دستور مستقيم بني صدر، كه در آن زمان سمت فرماندهي كل قوا را داشت، هلي كوپترهاي به جا مانده از عمليات آمريكايي ها بمباران شد و اسناد سري و مهم باقي مانده در آتش سوختند و محمد منتظر قايم ـ فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يزد ـ كه در منطقه از هلي كوپترها محافظت مي كرد، به شهادت رسيد.
● شهادت محمد منتظر قائم به روايت همرزمان:
ظهر جمعه پنجم ارديبهشت از ستاد مركزي سپاه تهران ، با برادر شهيد محمد منتظري قائم در يزد تماس مي گيرند كه خبر رسيده چند فروند هليكوپتر آمريكايي مردم را در كوير به گلوله مي بندد و يك آمريكايي زخمي شده هم ، در بيمارستان يزد است . بلافاصله در بيمارستانها تحقيق مي شود و قسمت دوم خبر تكذيب مي گردد ولي بعد از ساعتي از دفتر آيت الله صدوقي با سپاه تماس مي گيرند كه ، اينجا يك راننده تانكر است و ادعا دارد تانكر نفتش را آمريكاييها در جاده طبس آتش زده اند . در پي اين گزارشات ، محمد تصميم مي گيرد كه هر چه سريعتر به منطقه بروند و از نزديك با حادثه برخورد نمايند.
آخرين دستخط شهيد نشان مي دهد كه وضع منطقه را حساس و حضور آمريكاييهاي مسلح و مهاجم را بنا بر اخبار و گزارشات رسيده قطعي مي دانسته است ، يكي از برادران پاسدار يزدي اينچنين گزارش مي دهد :
« وقتي قرار شد برويم محمد گفت : اول نمازمان را بخوانيم ... ما كه نماز خوانديم و برگشتيم ، محمد هنوز در گوشه حياط سپاه مشغول نماز بود . او نماز را هميشه خوب مي خواند . اغلب ، در جمع ها ، او را به دليل تقوايش ، پيشنماز مي كردند . با اينهمه ، اين بار نمازش حال ديگري داشت . بعد از آنكه تمام شد يكي از برادرها به شوخي گفت :
" نماز جعفر طيار مي خواندي ؟ "
او با خوشحالي پاسخ داد : « به جنگ آمريكا مي رويم . شايد هم نماز آخرمان باشد »
در بين راه مثل هميشه شروع كرد به قرآن و حديث خواندن و تفسير كردن و توضيح دادن ، سوره اصحاب فيل را برايمان تشريح كرد و داستان ابرهه را ... و گفت ، آمريكا قدرت پيروزي بر ما را ندارد و به توضيح بيشتر مسائل پرداخت ، از احاديث نيز استفاده مي كرد ... محمد شهيد با آنكه يك فرمانده نظامي خوب بود ، يك معلم اخلاق و عقيده نيز بود . و با آنكه در مواقع لازم از قاطعيت و همچنين خشم و جسوري فراوان برخوردار بود اما در مواقع عادي از همه پاسداران متواضعتر و معمولي تر بود ، از اينكه به او به چشم يك فرمانده نگاه كنيم ناراحت مي شد و با اينكه او مي بايست بيشتر نقش فرماندهي ، و تصميم گيري و طرح و نقشه را داشته باشد ولي علاوه بر آن همواره خود پيشقدم بود و بويژه در مواقع خطرناك حتما خودش نخست اقدام مي كرد ، از خودنمائي بشدت پرهيز داشت ، حتي زير گزارشات يا اطلاعيه هائي كه اصولا با نام فرمانده سپاه اعلام يا ارسال مي شود ، از نوشتن نامش خودداري مي كرد ، كسي كه وارد سپاه مي شد امكان نداشت تا مدتي بفهمد او فرمانده ما هست . بيشترين كارها را خودش انجام مي داد . اغلب شبها نيز بخانه نمي رفت و حتي بجاي ما هم پست مي داد ، غذا خيلي كم و ساده مي خورد ، بيشتر روزه مي گرفت ، روز قبل از شهادتش نيز كه پنجشنبه بود ، روزه بود ...
راه طبس را با اينكه خاكي و خراب است با سرعت بسيار زياد طي كرديم . در راه از سرنشينان اتومبيلي كه از آنجا گذشته بودند ، سؤال كرديم ، گفتند آمريكائيها يك تانكر را آتش زده مسافرين يك اتوبوس را گروگان گرفته و هرچه داشته اند برده اند. «وقتي كه به چند كيلومتري منطقه ي فرود رسيديم، حدود پانزده نفر از برادران كميته ي طبس در آنجا بودند و عده اي از برادران ژاندارمري نيز در آنجا حضور داشتند كه يكي از آنها گفت: «منطقه، مين گذاري شده و يك فانتوم به طرف ما تيراندازي كرده است». صبح زود چون از فانتوم خبري نبود به منطقه رفتيم و تعداد هشت جسد در آنجا يافتيم. افسر ژاندارمري، براي اطمينان، حكم مأموريت ما را كه براي غرب كشور بود، نگاه كرد و به ما گفت: «تا فردا در اينجا نگهباني دهيد»؛
ما كه مي رفتيم يك ستوان گفت : چون فانتومها اينجا پرواز كرده اند ، مي روم بي سيم بزنم به نيروي هوائي كه بدانند نيروي خودي در منطقه هست .
عده اي از پاسداران فردوس و طبس نيز با ما تا ۱۰۰ متري هليكوپترها آمدند ولي جلوتر نيامدند ، ولي ما جلوتر رفتيم .
در اين موقع متوجه ي طوفاني كه حدود سه كيلومتر با ما فاصله داشت و معلوم بود كه به سوي ما مي آيد، شديم. در اين لحظه فانتوم مزبور در بالاي سر ما ظاهر شد، وقتي طوفان شروع شد، مأموران ژاندارمري منطقه را ترك كردند؛ ولي ما پنج نفر پاسدار يزدي و برادران كميته ي طبس باقي مانديم. طوفان رسيد و ما در ميان طوفان حركت كرديم تا اينكه به منطقه ي فرود هلي كوپترها رسيديم. دو فروند هلي كوپتر در يك طرف جاده و چهار فروند در طرف ديگر جاده قرار داشت، يكي از هلي كوپترها در حال سوختن بود و يك هواپيماي چهار موتوره نيز در كنار آن مي سوخت. ما در وسط جاده از اتومبيل پياده شديم و براي شناسايي به طرف آنها حركت كرديم...»
محمد شهيد بدقت مراقب مين گذاري يا هر نوع تله انفجاري بود به موتورها و جيپ آمريكايي رسيديم اول محمد موتورها را بررسي كرد وقتي مطمئن شد كه مواد منفجره به آن وصل نيست رفتيم و آنها را روشن كرديم و با هم كنار جاده آورديم ، همچنين جيپ را .
شهيد محمد خوشحال و خندان گفت :
« خوب اينهم ۵ هليكوپترهايي كه در كردستان از دست داديم خدا رسانده است . » و خودش به سمت يكي از هليكوپترها رفت . طوفاني كه مدتي قبل آغاز شده بود كاملا برطرف شده بود و هوا صاف بود .
«... فرمانده ما خيلي با احتياط داخل يكي از هلي كوپترها شد. پشت سر او من هم داخل هلي كوپتر شدم... يك كلاسور محتوي چند ورقه ي درجه بندي شده در آنجا پيدا كرديم و چون تخصصي در اين مورد نداشتيم آن را سر جاي خود گذاشتيم تا برادران ارتشي بيايند و آنها را مورد معاينه قرار دهند.»
«.. در داخل يكي از هلي كوپترها، يك دستگاه رادار روشن بود. فانتوم ها يك دور زدند، سپس دوباره به طرف هلي كوپترها آمدند و به وسيله ي تيربار كاليبر ۵۰، يك رگبار به طرف هلي كوپترها بستند. اين رگبار دقيقاً به طرف هلي كوپتري بسته شد كه دستگاه رادار در آن روشن بود؛ در يك لحظه آن هلي كوپتر منهدم شد. من به فرمانده مان گفتم: «برادر محمد، بيا از اينجا برويم.» گفت: «فعلاً وقت آن نرسيده، وقتي فانتوم ها دور شدند ما هم مي رويم»؛«به محض اينكه صداي فانتوم ها كم شد، ما به سرعت از هلي كوپترها دور شديم و به هر صورت كه بود، حدود ۲۰ متر دويديم و بعد روي زمين دراز كشيديم. برادر عباس سامعي كه راننده ي ما بود، به طرف من آمد و گفت: « من تير خوردم، او با سرعت به طرف جاده رفت، برادر رستگاري در حال دويدن بود كه من داد زدم تير خوردم، او در جواب گفت: «من هم زخمي شده ام.» و بعد روي زمين افتاد؛ چون از ناحيه ي پا زخمي شده بود.»
«برادر عباس سامعي نيز كه روي زمين دراز كشيده بود، بلند شد و مانند انسان هاي بي حال تلوتلو خورد و به زمين افتاد؛ من فكر كردم كه از خستگي اين طور شده است. برادر رستگاري خودش را به طرف او كشاند و در كنارش دراز كشيد. برادر منتظر قايم هم در طرف ديگر خوابيده بود. رفت و برگشت فانتوم ها همچنان ادامه داشت و دو هلي كوپتر كه در آن طرف جاده قرار داشتند؛ هيچ كدام منفجر نشدند (البته بعد از آنكه به طبس رسيديم، با كمال تعجب شنيديم كه فانتوم ها مجدداً بازگشته و يكي از آن هلي كوپترها را منهدم كرده بود[ند]). من داد زدم سوييچ ماشين كجاست؟ برادر رستگاري گفت: «عباس زخمي شده و بي هوش است.» برادر محمد منتظر قائم همچنان در آن طرف جاده دراز كشيده بود. من به طرف او رفتم، وقتي نزديك شدم، ديدم مچ دستش قطع شده و پشت سرش افتاده است. فكر كردم مواد منفجره، دستش را قطع كرده است؛ جلوتر رفتم و او را صدا زدم، ولي جوابي نداد. چشمانش باز بود و چهره ي بسيار آرامي داشت، مانند آدمي كه در خواب است. زير بدنش خون زيادي ريخته بود. ديگر دلم نيامد كه به او دست بزنم..
برادر زخمي ديگري كه همراه محمد به داخل هليكوپتر رفته است مي گويد :
« ... در هليكوپتر اشياء مختلفي پيدا كرديم . از جمله يك كلاسور كه چند ورقه درجه بندي شده و مقداري هم رمز در آن بود ... وقتي فانتومها آمدند و رفتند ، برادر شهيد و من از هليكوپترها پائين آمديم و به سرعت دور شديم اما بلافاصله فانتومها برگشتند . ما روي زمين خوابيديم و به حالت خيز درازكش پيش مي رفتيم . برادر عباس گفت : من تير خوردم . بعد بلند شد ولي تلوتلو خورد و بر زمين افتاد. فرمانده شهيد منتظر قائم هم در طرف ديگر خوابيده بود. رفت و برگشت فانتومها همچنان ادامه داشت . به طرف محمد برگشتم ، ديدم كه دست چپش قطع شده و پشت سرش افتاده است . او را صدا زدم ولي جوابي نشنيدم . چهره بسيار آرامي داشت . چشمانش تقريبا باز بود و لبانش مثل هميشه لبخند داشت ، آنقدر آرام روي كتفش بر زمين افتاده بود كه فكر كردم خواب رفته است ، اما زير بغل او پر از خون بود ، فهميدم محمد شهيد شده و به آرزويش رسيده است . ما نتوانستيم پيكر به خون خفته او را ببريم. لذا محمد همچنان بر روي ريگهاي كوير ، كه با خونش رنگين شده بود ، تا صبح با خداي خويش تنها باقي ماند و صبح هم با اينكه از كانال هاي گوناگون قول هليكوپتر و هواپيما براي آوردن جسد شهيد را به يزد بما دادند و حتي يكبار مردم طبس جمع شدند و با شكوه تمام جسد شهيد را تا فرودگاه تشييع كردند و با اينكه برادرانمان حكم براي سوار كردن شهيد و زخميها گرفته بودند ، اما بي نتيجه ماند و سرانجام نزديك غروب با آمبولانسي كه از يزد آمده بود ، شهيد و من را به يزد بردند و شهيد را فردا صبح با عظمت بي نظيري تشييع كردند ... »
● خون شهيد موجب رسوايي دوستان آمريكا
با توجه به اينكه بمباران هواپيماهاي ايراني به دستور بني صدر خائن ، موجب شهادت شهيد منتظر قائم شد ، سوالاتي در مورد علت صدور دستور بمباران غنائم باقيمانده از ارتش آمريكا مطرح شد. پاسخ اين سوالات زماني آشكار شد كه بني صدر از ايران فرار كرد .
در همان زمان آيت الله مهدوي كني ... درباره مسائلي كه در كميسيون ( شوراي انقلاب ) مطرح شد اظهار داشت : « يكي از مسائل ، مربوط به بمباران كردن هليكوپترهاي باقيمانده و شهادت فرمانده پاسداران يزد در جريان اين بمباران و بعضي حوادث ديگر كه در اين باره واقع شده ، بوده است . شوراي انقلاب ۳ نفر را مأمور بررسي اين حوادث كرد تا اين حوادث را پي گيري كنند تا ببينند ماجراي بمباران چه بوده است و چرا توجه نكردند كه فرمانده سپاه پاسداران يزد شهيد و عده اي مجروح بشوند و پاره اي حوادث ديگر كه ذكر آن مصلحت نيست . »
همچنين دانشجويان مسلمان يزدي دانشگاه تهران ، خواستار محاكمه عاملين شهادت فرمانده سپاه پاسداران يزد شدند :
« برادر مجاهد محمد منتظر قائم در ركاب بت شكن زمان امام خميني و در رابطه با حمله نظامي احمقانه امريكاي جنايتكار كه به لطف خداي تبارك و تعالي در هم شكسته شد به شهادت رسيد . ما اين شهادت پر افتخار را به پيشگاه امام امت و ملت قهرمان ايران و همچنين خانواده محترم شهيد تبريك مي گوئيم ، ولي ما شهادت برادر مجاهدمان را در رابطه با يك توطئه عليه انقلاب اسلامي ايران مي دانيم و از مقامات مسئول خصوصا شخص رئيس جمهوري (بني صدر) مي خواهيم كه چگونگي طراحي اين توطئه را كه منجر به شهادت اين برادر رزمنده شد براي ملت رشيد ايران و خانواده آن شهيد روشن نمايند ...»
نيم ساعت بيشتر از خبر راديو آمريكا مبني بر وجود اسناد در هليكوپترها نگذشته بود كه صحراي طبس به بهانه وجود مين و كماندوي خيالي بمباران ميشود. اين اقدام كاملا بر خلاف اصول نظامي و همه موازين منطقي بود. گذشته از اسناد ، هليكوپترهايي از بين رفت كه هر كدام چند ميليون دلار ارزش داشت.
رئيس جمهور بني صدر در مصاحبه تلويزيوني پنجشنبه ۲۶/۲/۵۹ خيلي عادي با اين " فاجعه " برخورد كرد و با رد وجود هرگونه توطئه ، پس از بيست روز تنها به اين جمله اكتفا كرد كه "مسأله در حال پي گيري است"! پس از بمباران هلي كوپترهاي آمريكايي ها ـ كه اسناد و مدارك مهمي مربوط به ادامه ي طرح و برنامه هاي آنها پس از انجام دادن مرحله ي اول عمليات در آنها بود ـ بني صدر علت اين اقدام را از بين بردن فرصت دوباره، براي استفاده ي آمريكايي ها از اين هلي كوپترها اعلام كرد؛ در حالي كه اگر چنين احتمالي وجود داشت، باز كردن وسايل و قطعات حساس پروازي كافي بود. كه آنها را از كار بيندازد. علاوه بر اين اضافه شدن پنج فروند از مدرن ترين هلي كوپترهاي جهان به نيروي هوايي ايران مي توانست غنيمت جنگي بسيار خوبي باشد كه با اين اقدام خائنانه ي بني صدر تحقق نيافت.
● برخي سؤالهاي كلي:
۱) نكته اساسي و مهمي كه بايد مورد توجه باشد اينست كه ارتش در حالت زمان وقوع حمله آماده باش جنگي به سر مي برده است !!
۲) در اسفند ماه ۱۳۵۸ بدليل عدم وجود پوشش هوائي در منطقه شرق كشور، استقرار دو دستگاه رادار به تصويب رسيده بود. اين اقدام تا زمان وقوع حادثه انجام نشد . با وجود آماده باش نظامي ، رادارهايي كه در آن منطقه وجود داشتهاند ، غير علمياتي اعلام شدند و خبر ورود هواپيماهاي آمريكايي يا اصلا گزارش نشد و يا به اين گزارشها ترتيب اثر ندادند .
۳) طبق امريه شماره ۲۵۶ ۱۶ ۱۴۱۲ مورخ ۳/۲/۵۹ (دو روز قبل از حمله آمريكا به طبس)معاونت عملياتي پدافند هوايي مقرر شده بود آتشبارهاي ضد هوايي۲۳ ميليمتري مستقر در تهران ، مشهد ، شيراز ، بابلسر با كليه تجهيزات لازم به مأموريت اعزام گردند . همچنين طبق گزارشات توپهاي ضد هوائي مهرآباد و پادگان منظريه نيز برداشته شد و اين توپها تا تاريخ ۶/۲/۱۳۵۹ پس از انتقال از محلهاي خود در انتظار و بيهوده در نقطه اي مي مانند و بعدا در كميسيون مورخه ۷/۲/۱۳۵۹ و سپس طي نامه شماره ۴۸ ۲/۰۳ ۴۱۲ به تاريخ ۱۰/۲/۱۳۵۹ تعداد آتشبارهاي اعزامي تقليل مي يابد و بعدا كلا دستور لغو و مسأله منتفي مي شود . يعني بدون هيچگونه استفاده يا عملكردي ، تنها در چند روز تجاوز و توطئه آمريكا ، توپهاي ضد هوائي از نقاط حساس و مورد توجه دور مي شوند!
۴) هليكوپترهاي آمريكايي در سه نوبت عصر جمعه ۵/۲/۵۹ ساعت ۵/۶ و ۵/۱۰ شب و صبح شنبه ۶/۲/۵۹ ساعت ۷ بمباران شده اند. اين عمل پس از اعلام وجود اسناد در هليكوپترها و در حاليكه در دو نوبت عصر و صبح هوا روشن بوده است و همچنين در حاليكه نخستين بمباران نيز به شهادت برادر محمد منتظر قائم منجر شده بود ، وقوع يافته است. اين بمباران بدون ترديد به نفع آمريكا تمام شد و تجهيزات نظامي پيشرفته و اسناد محرمانه را از دسترس انقلابيون خارج كرد . در برخي از اين اسناد ، نام ايرانياني كه مورد اعتماد آمريكا بودند و كماندوهاي آمريكايي در صورت نياز ميتوانستند از آنها كمك بخماهند ذكر شده بود و بنابراين اين افراد تمام تلاش خود را به كار بستند تا هويتشان فاش نشود. اما شهادت محمد منتظر قائم مردم و مسئولين را نسبت به وجود توطئه حساس نمود و موجب رسوايي توطئه گران شد

 

شنبه 1390/9/5 15:30
 شهيد عليرضا داريوش كوچكترين شهيد طبس(زمان شهادت ۱۴سال)
  زندگي‌نامه
شهيد عليرضا داريوش در سال (1347) در خانواده‌اي مذهبي در طبس چشم به جهان گشود در دامان پرمهر پدري به نام «حسن» مادري به نام «فاطمه» رشد نمود. دوران كودكي را پشت سر گذاشت روانه مدرسه گرديد.
شهيد داريوش دانش آموزي با استعداد بود دوره ابتدايي وي همزمان با ايام پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي بود با وجودي كه كودكي بيش نبود سن سال چنداني نداشت در راهپيمايي‌ها ي سال 1357 شركت فعال داشت، در مراسم مذهبي ديني حضوري فعال داشت، تحصيلات خود را تا كلاس سوم راهنمايي ادامه داد پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت بسيج در آمد پس از مدتي فعاليت نگهباني در اين نهاد مقدس عازم مناطق جنگي گرديد.
پس از مدتي مبارزه‌ي بي‌امان در جبهه‌ها‌ي حق عليه باطل سرانجام در تاريخ 19/11/1361 در منطقه دشت عباس در عمليات والفجر مقدماتي در اثر اصابت تركش خمپاره صداميان به لقاء ا… پيوست.
اين حكايت حديث مردان غيور و صبور و دلاوري است كه به هيچ قيمتي تن به ذلت نداده و با ايثار جان خود حماسه آفريدند شهيد داريوش رفت با پرواز خونينش، چهره متجاوزان را برملا كرد، ليك قدر سرقامتان عرصه دلدادگي را دانستن، بر همة ما واجب است عروج اين شهيد عزيز، به مجله عشق شهادت، در آسمان آبي رضايت حق را تبريك مي‌گوئيم، كاش مي‌دانستيم اين بنده‌ي رها شده از بند خاك، با خدا چه گفت و چه خواند كه شهادت، قسمت او، و حسرت چشمان خيس را سهم ما رقم زد.
پيكر پاك اين عزيز در روز 28 بهمن 1361 در زادگاهش بر روي دستان امت حزب‌الله تشييع و در جوار امامزاده حسين‌بن موسي ‌الكاظم(ع) به خاك سپرده شد. خداوند او را با معصومين: محشور فرمايد.
‹خلوت آرامش، گل افشان باد›
سرجدا، پيكر جدا، در محفل دلدار رفتن
در نماز عشق دور از صحبت اغيار رفتن
 
اي خوشا با فرق خونين در لقاي يار رفتن
غوطه در خون جبين خوردن پي غسل شهادت
دسته ها : شهدای طبس
جمعه 1390/9/4 20:58
شهيده ليلا حسني
  زندگي‌نامه
شهيد ليلا حسني در سال 1304 در روستاي محمدآباد در خانواده‌اي كم‌در‌آمد
ديده به جهان گشود او بنا به دلايلي از تحصيل بازماند در واقع به پدر مادر خود در
امرار معاش كمك مي‌كرد تا موقعي كه با پدر شهيد بنام حاج ابراهيم زماني
تشكيل خانواده داد از آن زمان نيز دركارهاي روزمره زندگي و كشاورزي تلاش
مي‌كرد در راه رسيدن به خود‌كفايي از هيچ كوششي دريغ ننمود. خيلي
مهربان، امانت‌دار و خويشتندار و شجاع بود. در دوران جنگ در پشت جبهه
حضور چشم‌گيري داشت در فعاليت‌هاي پشتيباني نظير، پخت نان، تهيه
مربا ساير اقلام مورد نياز رزمندگان مجدّانه تلاش مي‌نمود.
از مهم‌ترين ويژگي ايشان توجه اهتمام به نماز اول وقت و نماز شب بود
مرتب فرزندان خود را به اين فريضه مهم فرا مي‌خواند. و سال‌هاي نخستين
جنگ يكي از فرزندانشان به نام غلامرضا در جبهه‌هاي حق عليه باطل به
شهادت رسيد هميشه اين شهيد دعا مي‌‌كرد خدايا مرا هم به او برسان
شهادت در راه خودت را نصيب من بگردان سرانجام در تاريخ 29/5/1366 در
حاليكه در مراسم برائت از مشركين در مكه معظمه بر ضد آمريكا، شعار
مي‌داد به نداي حق لبيك گفت به آرزوي ديرينه خويش رسيد. پيكر مطهرش
چند روز پس از شهادت در شهر طبس تشييع و در امامزاده حسين‌ابن
موسي‌الكاظم(ع) به خاك سپرده شد.
رفتي شوق رسيدن به خدا بود تو را
تا به آفاق پر از نور رسي هر شب روز

واپسين زمزمه ات، زمزم گل بود نسيم
دلي از چنبره ي خاك بود تو را

چشمه ي اشكي دستي به دعا بود تو را
كه به سمت شهدا راهنما بود تو را
دسته ها : شهدای طبس
جمعه 1390/9/4 20:57
شهرستان طبس تا قبل از زلزله شهريور ماه سال 1357 داراي آثار تاريخي و
باستاني زيادي بوده است كه بعضي از آنان در زلزله از بين رفته است و مقدار
 زيادي همچنان باقي است.
يكي از اين آثار بجا مانده ارگ قديم طبس است كه شما را باگذشته وحال آن
 آشنا ميكنيم   .

ارگ طبس – ارگ طبس از زمان هاي بسيار دور بوده است و تاريخ
ساختمان آن مشخص نيست وليقدمت اين ارگ كه در بسياري از
نوشته‌ها و كتاب‌ها اشاره‌هايي به آن شده است، به بيش از يك‌هزار سال
قبل بازمي‌گردد.

اين ارگ در طول تاريخ و در مقاطع مختلف دچار حوادث و آسيب‌هايي شده كه
 به همين دليل بارها مورد مرمت قرار گرفته است. از جمله
 بوسيله مير حسنخان بسال 1216 قمري توسعه داده شده و داراي 6 
برج بوده كه يكي معروف به برج نادر ميرزا است، وجه تسميه اين برج بخاطر زنداني شدن نادرميرزا درآن بامر مير حسن خان بوده است.
طبس سه قلعه داشته است :الف – ارگ ب – حصار شهر ج – قلعه‌اي
 بنام قلعه باغ كه از بين رفته است. 

ارگ طبس داراي سنگ لوحي است، متن سنگ چنين است.
(لي خمسهالفي بهم حرالو بالحاطمه المصطفي و المرتضي و ابناهما
و الفاطمه)
امير   عرب   داور  كامياب                        در ايام خان  جلالت  ماب
محمد حسن خان و  الانژاد                      بلندي ده كاخ انصاف وداد
به حليتش جست‌وجه حسن                   بشهر طبس بود ارگ كهن
به زر كرد اين قلعه را ابتياع                     بفتواي حكام شرع مطاع
پس آنگونه بتعبير پرداخت چست          به مليكتش چون در آمد درست
كز آن گشت اين قلعه محكم چون كوه    بناها در آن يافت فر و شكوه
دو مصراع بر آورد كلك رفيع                    پي سال تاريخ حصن منيع
بود نام نيكش به دهر آشكار                   بود تا حصار جهان را مدار
                                           في سنه 1216 قمري

 
همان طور كه اشاره شد يكي از اين تعميرها در سال ۱۲۱۶ ه.ق اتفاق افتاده كه تا چند دهه قبل سنگ نوشته آن بر سردر ارگ نصب بوده
است. در اين شعر از ارگ طبس به ارگ كهن نام برده شده مه مبين 
قدمت آن مي باشد.در سال ۱۲۹۲ ه.ق. ودر زمان عمادالملك حاكم
طبس ، بار ديگر ارگ طبس مورد مرمت قرار مي گيرد.اما آخرين بقاياي
آن در زلزله سال 1357 طبس به تلي از خاك مبدل شد.


مشهور است كه اين ارگ راههاي زيرزميني بزرگي به خارج از قلعه شهر
 داشته كه سواري با اسب از داخل آنها عبور مي‌كرده است. 
 
معروف است كه نادرشاه افشار، هفت ديگ طلا كه حاصل لشگركشي وي
به هندوستان بوده است را در ارگ طبس پنهان كرده است. 
ناصر خسرو در سال ۴۴۴ ه.ق. از طبس بازديد بعمل آورده و مدت ۱۷ روز
ميهمان امير گيلكي بن محمد بوده است و در سفرنامه اش طبس را توصيف
 نموده و اشاراتي نيز به وضعيت امنيت و وجود دژ در طبس نموده. فن پوزردر
 سال ۱۶۲۱ ميلادي آن را مي بيند بعنوان قلعه سلطنتي از آن ياد مي كند.
در بعضي از كتابها اشاره هايي به حصار يا دژ طبس شده از جمله فتوح
البلدان كه در قرن سوم هجري قمري تاليف شده. است.
 قبل از زلزله تنها ساكن ارگ ، مرد تنها و فقيري بوده به نام آق سيد علي
ميرزا كه با كمك و مساعدت بازديد كنندگان از ارگ ، زندگي مي كرده.
  آق سيد علي ميرزا در زلزله شهريور ۵۷ همراه با ارگ به خاطره ها
پيوست. اين بناي تاريخي در زلزله سال ۵۷ ويران شد. در دهه
 گذشته ميراث فرهنگي اقداماتي را جهت احياء و مرمت اين بناي
تاريخي آغاز نمود ، بطوريكه از بسياري از قسمتها
آوار برداري شد و دالانها و ديوارهايي از ارگ مجددا پديدار گشتند.
در همين زمان و در طي كاوش پيكر اق سيد علي ميرزا در حالي

 كه با گذشت قريب به 2۳سال از زلزله ، هنوز بقاياي پيكرش  سالم بود
  پيدا شد. وي را در محل ارگ به خاك سپردند و اتاقكي را بر مقبره اش
  بنا نمودند. حالا آقا سيدعلي ميرزاديگر جزئي از ارگ است.

 آسيد علي ميرزا قبل از زلزله طبس در يك فيلم هم بازي كرده است كه فيلم مستند «پ مثل پليكان» پرويز كيمياوي و از مهم ترين فيلم هاي مستند تاريخ سينماي ايران بر مبناي زندگي او ساخته شده است
او كه از خانواده خود و اهالي شهر طبس بريده بود، به تنهايي در گوشه اي از ارگ طبس زندگي مي كرد و پس از زلزله شايع شد كه مردم طبس جسد او را از زير آوار بيرون آورده اند و در محوطه امامزاده اين شهر دفن كرده اند، اما پس از 23 سال زماني كه كارشناسان ميراث فرهنگي براي بازسازي و احياي ارگ طبس به آن جا رفتند جسد او را سالم پيدا كردند.
زماني كه ارگ طبس زير نظر ميراث استان خراسان بود، براي خاكبرداري و يافتن پلان اصلي بنا اقدام شد. در مراحل پايان كار، در يكي از بخش هاي ارگ، جسد او را تقريبا سالم، پيدا كردند. پوست بدن، صورت و لباس هاي او هيچ تغييري نكرده بود. اما به نظر مي رسيد جسد از داخل پوسيده باشد، با اين حال جسد را به راحتي بلند كرده و حركت داده شد. صورت او سالم و از روي عكس و فيلم هاي موجود كاملا قابل شناسايي بود. و اين تعجب همه را برانگيخته بود، چون طبس شهر گرم سيري است»
آق سيد علي ميرزا به دنبال اختلافاتي كه با خانواده اش داشت، آنها را ترك كرده و به تنهايي در ارگ طبس زندگي مي كرد. برخي از مردم طبس براي او احترام زيادي قايل بودندبا اين حال مردم طبس خواستند او را در ارگ طبس دفن كنند. با موافقت مسئولان، جسد او در يكي از راهروهاي ارگ دفن شد. در اين مراسم تمام مردم جمع شده بودند، به طوري كه تا به امروز در هيچ مراسم تشييعي در طبس، چنين جمعيتي ديده نشده بود  شايد اين جريان مردم را به ياد دفن كردن عزيزان و نزديكانشان درزمان زلزله 57 طبس مي انداخت.
در باره او مي گويند:آدم خاصي بود و بعد از فوت پدرش رفتارهاي بعضي از اقوام باعث شد از مردم دوري كند. حتي عده اي به او مجنون مي گفتند. در صورتي كه او، شخصي باهوش، باسواد و خوش ذوق بود و شعر مي گفت و خط بسيار خوشي نيز داشت. اشعاري كه در فيلم خوانده مي شود، متعلق به مرحوم آسيد علي ميرزا است. او روي ديوارهاي ارگ نيز با خط خود اشعار زيادي نوشته بود.»
ظاهرا از آسيد علي ميرزا نوشته هاي زيادي در زير آوار ارگ طبس مدفون شده است
جمعه 1390/9/4 20:47
نام روستا : كاظم آباد       
جمعيت : 283 نفر
خانوار : 74
جنسيت :132 مرد و 151 زن
فاصله تا مركز بخش : 3 كيلومتر
فاصله تا مركز شهرستان : 109 كيلومتر
فاصله تا مركز دهستان : 3 كيلومتر
خانوار تحت پوشش كميته امداد: 12
افراد تحت پوشش بهزيستي : 3 نفر
تامين آب : قنات و چاه ـ آبدهي : 15 ليتر
دام سنگين :   53 راس
دام سبك : 610 راس
سطح اراضي : 120 هكتار
شرح مختصر مهمترين مشكلات و نيازمنديهاي روستا :
 افت شديد آب قنات ـ مسكن ـ كانال كشي بين مزارع ـ اجراي طرح هادي ـ ايجاد فضاي سبز و پارك كودك.
قابليتها و ظرفيتها ( معدن و غيره )
1-    پرورش دام سبك و سنگين 2- قاليبافي و گليم بافي 3- پرورش طيورمحلي وماكيان . 
پيشنهادات قابل اجرا در جهت استفاده از قابليتهاي توسعه :
 
1.      اختصاص اعتبار كافي براي پيشكار قنات .
2.      تامين اعتبار جهت احداث كانال بتني بين مزارع.
3.      احداث كارگاه قاليبافي .
4.      پرداخت تسهيلات قرض الحسنه كميته امداد براي پرورش دام سبك و سنگين ، طيورمحلي و ماكيان با همكاري جهاد كشاورزي و منابع طبيعي .
5.      تامين اعتبار تهيه و اجراي طرح هادي روستائي .
6.      اختصاص مبلغ سه ميليارد ريال اعتبار قرض الحسنه از محل صندوق مهر امام رضا «ع» براي حفظ اشتغال موجود و ايجاداشتغال .
7.      كمك به تجهيز زمين ورزشي كه مورد استفاده دو روستا قرار مي گيرد .
جمعه 1390/9/4 13:47
X